۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

شما لیاقت خمینی را هم ندارید چه رسد به شاه!


به یاد دارم زمانی که کودک بودم وقتی سوار اتوبوس می‌شدیم اگر سالمندی و یا خانمی وارد اتوبوس می‌شد همزمان چند نفر از جایشان بلند می‌شدند تا جای خود را به آن سالمند و یا خانم بدهند.
اما اکنون مترو تهران وقتی درب باز می‌شود بعضی از جوانان جنان به سوی صندلی‌ها حمله ور می‌شوند که گویی اسیر از بند رسته و یا قرار است بر آخرین دلیل زندگی اشان دست یابند! و در این راه از تنه زدن و هل دادن دیگران حتی سالمندان و ناتوانان پرهیز نمی‌کنند.
در مترو تهران پیرمردی آزرده از فشار و ضربه در حالیکه می‌دید همه صندلی‌ها را جوانان اشغال کرده‌اند با صدای بلند گفت که شما سزاوار همین خامنه‌ایی هستید شما لیاقت خمینی را هم ندارید چه رسد به شاه!
قصد من از نوشتن این خاطره، تایید نوع مقایسه سه رهبر ایران توسط آن مرد سالمند نیست، نکته‌ایی در آهنگ این بیانیه کوتاه توسط این پیرمرد به سادگی هرچه تمام‌تر بیان شده که تمام مسافرهایی که صدای آن پیرمرد را شنیدند را وادار به سکوت و تامل کرد، حتی لحظه‌ایی بعد یک مرد میانسال از جای خود برخاست و جایش را به آن پیرمرد داد، در آن لحظه من و احتمالا خیلی از آن مسافرها به این می‌اندیشیدند که چه تفاوتی خواهد داشت آمدن این حاکم و رفتن آن دیکتاتور، تا زمانی که هر کدام از ما یک دیکتاتور در سینه داریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر