مروز بيستم دي ماه مصادف است با يکصد و پنجاه و هشتمين سالروز قتل ميرزا تقي خان اميرکبير بزرگمرد تاريخ ايران و کسي که در دل جهل و ناداني اسباب توسعه ايران را فراهم آورد و زندگي و مرگ او نقطه عطفي در تاريخ کشور ايران شد. اميرکبير زندگي خود را فداي توسعه کشوري کرد که به آن اعتقاد داشت و براي ترقي آن از هيچ کوششي فروگذار نکرد، ولي متاسفانه فداي عمل شيطاني افرادي شد که منافع شخصي و گروهي و باندي خود را بر منافع ملي ايران ترجيح مي دادند و با نفوذ در ناصر الدين شاه، شاه مستبد قاجار، شرايطي فراهم آوردند که وي دست به عمل شنيع قتل اميرکبير زد و بدنامي آن را در تاريخ ايران زمين به گردن گرفت. اميرکبير فرزند شايسته ايران در زمان ناصر الدين شاه قاجار سه سال و سه ماه صدراعظم کشور بود. او که يک هموطن عادي زاده فراهان اراک به سال 1186 بود، به سرعت مراتب ديواني دستگاه حکومتي را پيمود تا جايي که به دامادي شاه رسيد و آبان ماه سال 1227 صدراعظم کشور شد، ولي 39 ماه بعد در باغ فين کاشان هنگامي که در حمام بود توسط جلادان سلطنتي به قتل رسيد. از جمله اقدامات مهم اميرکبير که در تاريخ به يادگار مانده است، نظم بخشيدن بر امور دستگاه حکومتي، کنترل اعمال و رفتار ديوانيان، شاهزادگان، رجال و صاحبان قدرت و ريشه کن کردن بسياري از مفاسد اداري و مالي بود که باعث پديد آن نظمي نو در کشور شد و همين اصلاحات برخي از مهم ترين ديوانيان و صاحبان قدرت را با او دشمن کرد. از ديگر اقدامات اميرکبير پايه گذاري سازمان جديد براي ارتش ايران، ايجاد چاپارخانه (پست)، تذکره خانه (اداره گذرنامه)، بناي بازار و تيمچه، تاسيس سازمان اطلاعات و جاسوسي و خبررساني، اصلاحات قضايي و از همه مهم تر تاسيس دارالفنون به عنوان يک دانشگاه جامع در کشور بود. انتشار نخستين روزنامه به نام وقايع اتفاقيه و سامان دادن به کار ترجمه و نگارش و چاپ کتاب نيز از اقدام هاي فراموش نشدني اميرکبير است. مخالفت شديد امير با نفوذ بيگانگان در ايران، تلاش براي برقراري عدالت و امنيت و جلوگيري از شکنجه متهمان از ديگر اقدامات درخشان اميرکبير بود. اصلاحات اميرکبير متاسفانه براي مدتي طولاني دوام نياورد و توطئه نمايندگان سياسي روس و انگليس و همگامي بدخواهان داخلي با آنها موجبات خشم ناصرالدين شاه، شاه خودکامه قاجار را فراهم آورد که در يک توطئه امير از صدرات اعظمي عزل شد و خيانت صاحبان قدرت داخلي که با وجود امير ثروت و حشمت خود را در خطر مي ديدند باعث پذيرش وسوسه هاي شيطاني از سوي شاه شد که در يک بعدازظهر در حالت خشم و بي خبري حکم مرگ او را صادر کرد و دشمنان که نگران به هوش آمدن شاه خودکامه بودند جلادي را با دستخط ملوکانه به سرعت و شبانه به کاشان فرستادند و جان امير را در حالي که شاه پشيمان شده بود، ولي راهي براي جلوگيري از اجراي دستور خود نداشت گرفتند. داستان زندگي اميرکبير داستاني پرآب چشم از زندگي ايرانيان است که در مقاطع مختلف تاريخي زماني که همه چيز براي پيشرفت و توسعه آماده مي شده است وسوسه بدخواهان و کساني که موقعيت و ثروت خود را در خطر مي ديده اند، از آن جلو مي گرفته اند تا کشور همچنان در خواب عقب ماندگي و بي خبري بماند.
نقل از روزنامه اعتماد به قلم: گودرز بهزادي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر