داستان یک رستوران موفق است که توسط یک خانواده اداره می شود، پدر خانواده سر آشپزو مادر مدیر رستوران است.
ماجرا از جایی شروع میشود که خانم مدیر در یک مصاحبه تلویزیونی مدعی میشود که موفقیت این رستوران و اصولا موفقیت این خانواده در گذر از مشکل فقر و بیکاری مرد تا رسیدن به مالکیت یک "رستوران بزرگ و موفق" ناشی از" قدرت مدیریت خانم" می باشد و "مهارت فوق العاده مرد در آشپزی"، در درجه بعدی از اهمیت میباشد.
با پخش این مصاحبه از تلویزیون اختلاف بین زن و شوهر آغاز می شود، مرد از زن میخواهد که دیگر به رستوران نیاید و زن که رسما مالک رستوران است، از حضور مرد در رستوران جلوگیری میکند...
به ظاهر داستانی جذاب با ایده ایی نو است که توانسته مخاطبان نسبتا گسترده ایی در بین کسانی که هنوز گاهی طاقت تماشای تلویزیون داخلی را دارند، پیدا کند.
به رغم موضوع جذاب، سریال از سناریوی ضعیفی برخوردار است اتفاقات داستان از روند منطقی و طبیعی برخوردار نیست و تغییر شخصیت پرستویی و معتمد آریا بعد از مصاحبه تلویزیونی بسیار اغراق آمیز به نظر میرسد.
ولی گذشته از این کاستی ، مشکل اصلی مفهومی است که سریال سعی در القاء آن دارد، در این سریال زنی را میبینیم که طی ده ها سال با صفا و صمیمیت در کنار شوهرش زندکی را با هم ساخته اند به ناگاه تغییر شخصیت داده و دسترنج زندگی مشترک به یکباره به نفع خود مصادره میکند!
به نظر میرسد که سریال به دنبال القاء این مفهوم است که شخصیت زن یک شخصیت غیر قابل اعتماد است که هر آن حتی بعد از سالها زندگی مشترک ممکن است رفتارغیر قابل پیش بینی و غیر منطقی از او سر بزند، آنهم به دلیل یک لجبازی کودکانه. معلوم نیست که زن و شوهری با این درجه از کوته فکری و تا این حد لجباز چطور توانسته اند اینهمه سال با هم دوام بیاورند و تازه در زندگی هم موفق باشند! یعنی در طول این سالها با هم هیچ مشاجره ایی نداشته اند و این اولین بار است که "آن روی دیگر" هم را می بینند؟
به هر صورت امیدوارم که جوانان پیام پنهان این سریال را جدی نگیرند و القائات این سریال باعث تغییر رفتاردر خانواده ها نشود.
ماجرا از جایی شروع میشود که خانم مدیر در یک مصاحبه تلویزیونی مدعی میشود که موفقیت این رستوران و اصولا موفقیت این خانواده در گذر از مشکل فقر و بیکاری مرد تا رسیدن به مالکیت یک "رستوران بزرگ و موفق" ناشی از" قدرت مدیریت خانم" می باشد و "مهارت فوق العاده مرد در آشپزی"، در درجه بعدی از اهمیت میباشد.
با پخش این مصاحبه از تلویزیون اختلاف بین زن و شوهر آغاز می شود، مرد از زن میخواهد که دیگر به رستوران نیاید و زن که رسما مالک رستوران است، از حضور مرد در رستوران جلوگیری میکند...
به ظاهر داستانی جذاب با ایده ایی نو است که توانسته مخاطبان نسبتا گسترده ایی در بین کسانی که هنوز گاهی طاقت تماشای تلویزیون داخلی را دارند، پیدا کند.
به رغم موضوع جذاب، سریال از سناریوی ضعیفی برخوردار است اتفاقات داستان از روند منطقی و طبیعی برخوردار نیست و تغییر شخصیت پرستویی و معتمد آریا بعد از مصاحبه تلویزیونی بسیار اغراق آمیز به نظر میرسد.
ولی گذشته از این کاستی ، مشکل اصلی مفهومی است که سریال سعی در القاء آن دارد، در این سریال زنی را میبینیم که طی ده ها سال با صفا و صمیمیت در کنار شوهرش زندکی را با هم ساخته اند به ناگاه تغییر شخصیت داده و دسترنج زندگی مشترک به یکباره به نفع خود مصادره میکند!
به نظر میرسد که سریال به دنبال القاء این مفهوم است که شخصیت زن یک شخصیت غیر قابل اعتماد است که هر آن حتی بعد از سالها زندگی مشترک ممکن است رفتارغیر قابل پیش بینی و غیر منطقی از او سر بزند، آنهم به دلیل یک لجبازی کودکانه. معلوم نیست که زن و شوهری با این درجه از کوته فکری و تا این حد لجباز چطور توانسته اند اینهمه سال با هم دوام بیاورند و تازه در زندگی هم موفق باشند! یعنی در طول این سالها با هم هیچ مشاجره ایی نداشته اند و این اولین بار است که "آن روی دیگر" هم را می بینند؟
به هر صورت امیدوارم که جوانان پیام پنهان این سریال را جدی نگیرند و القائات این سریال باعث تغییر رفتاردر خانواده ها نشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر